psychologist man
کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی

 

با اضطراب امتحان چه كنيم؟

علل و عوامل اضطراب امتحان در دانش آموزان بسيار مختلف و متفاوت است، اما آن‌ها را مي‌توان به سه دسته كلي تقسيم كرد كه در اين مقاله به بررسي آن مي‌پردازيم.

منظور از اضطراب نوعي حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم است كه با پريشاني، هراس، تپش قلب، تعرق، سردرد، بي قراري و تكرر ادرار همراه است. هنگامي كه فرد نسبت به كارآمدي، توانايي و استعداد خود در شرايط امتحان دچار نگراني و ترديد مي شود مي‌توان از اضطراب امتحان سخن گفت. در هنگام امتحان، به ويژه امتحانات سرنوشت ساز (كنكور و امتحان نهايي) بيشتر دانش آموزان اضطراب امتحان را تجربه مي كنند. وجود اندكي اضطراب درانسان طبيعي و مطلوب است و موجب افزايش تلاش و تكاپو مي شود، اما اگر از حد اعتدال تجاوز كند موجب كاهش پيشرفت تحصيلي خواهد شد. به عبارت ديگر يكي از دلايل اساسي افت تحصيلي،اضطراب امتحان است كه ۱۵ تا ۳۰ درصد از موارد تجديدي و مردودي را به آن نسبت مي دهند. دانش آموزي كه اضطراب امتحان دارد احساس مي كند كه ذهنش خالي شده و هر چه را كه آموخته فراموش كرده است، چنين دانش آموزي معمولاؤ به پرسش ها پاسخ هاي بي ربط، نادرست و يا ناقص مي دهد و با افكاري نامربوط و ناخواسته در مورد پيامدهاي امتحان درگير است. 

    علل اضطراب امتحان

    علل و عوامل اضطراب امتحان در دانش آموزان بسيار مختلف و متفاوت است، اما آن‌ها را مي‌توان به سه دسته كلي تقسيم كرد:

    الف - عوامل فردي و شخصيتي دانش آموز مانند اضطراب عمومي، پايين بودن اعتماد به نفس، هوش، تمركز و به ويژه روشهاي نادرست مطالعه و انتظارات نادرست از خود.

    ب - عوامل آموزشگاهي و اجتماعي همچون انتظارات معلمان، رقابت، سيستم آموزشي حاكم بر مدارس، نوع درس و مدرك گرايي.

    ج - عوامل خانوادگي چون شيوه تربيتي والدين، انتظارات سطح بالاي والدين، جو عاطفي حاكم بر خانواده، ويژگيهاي شخصيتي والدين و طبقه اقتصادي و اجتماعي والدين.

    پيشگيري از اضطراب امتحان 

    اضطراب امتحان به ميزان زيادي قابل پيشگيري است. در اينجا به برخي از روش هاي پيشگيري از آن اشاره مي شود. ۱ ارزيابي واقع بينانه و بدون اغراق از امتحان : اگر دانش آموزان امتحان را امري عادي تلقي كنند و از قوانين و سوالات ترسانده نشوند، كمتر دچار اضطراب مي شوند. ۲ اجتناب از توجه بيش از حد به اضطراب امتحان : هر اندازه كه دانش آموزان اضطراب امتحان را بيشتر در معرض توجه قرار دهند، دلهره و نگراني آنها بيشتر خواهد شد. بهتر است به جاي توجه بيش از حد به اضطراب امتحان، به تجارب موفقيت آميز قبلي خود توجه كنند. ۳ رفتارهاي سازنده مانند مشورت و تمرين : پاسخ ها و رفتارهاي سازنده از قبيل مطالعه بيشتر، مشورت با ديگران، تمرين سوالات امتحاني قبلي و يا سوالات احتمالي فعلي مي تواند مفيد باشد. ۴ ايجاد شايستگي براي غلبه بر امتحان : بايد در دانش آموزان اين احساس ايجاد شود كه امتحان مشكلي ندارد و مي توان بر آن مسلط شد براي اين منظور مي توان موقعيت هايي مشابه امتحان واقعي ايجاد كرد تا اضطراب آنان در اثر تجربه اين موقعيت هاي بي خطر كاهش يابد. ۵ برطرف كردن محرك هاي نامطلوب :محرك هاي نامطلوبي مانند احساس گناه، ناامني وترس از گرفتن نمره پايين و هم چنين برچسب هاي منفي مانند گفتن كلمات تنبل، خرفت، كودن و. . . بايد از ذهن دانش آموزان برطرف شود. ۶ خودرهنمون بودن : دانش آموزان را بايد در طول سالهاي تحصيلي، خودرهنمون بار آورد. دانش آموزخودرهنمون، دانش آموزي است كه مي تواند خود را با دگرگوني ها و شرايط دشوار تطبيق دهد. چنين دانش آموزي چون براي حل مشكلات خود به ديگران متكي نيست احساس اعتماد به نفس مي كند و كمتر دچار اضطراب مي شود.

    روش هاي كنترل اضطراب

    آرميدگي:

    يكي از روش هاي موثر در كنترل اضطراب روش آرميدگي است. در اين روش فرد به حالت نشسته يا درازكش قرار مي گيرد، سپس چشم ها را بسته و به صورت عميق و آرام تنفس مي كند. بين دم و بازدم براي مدت كوتاهي نفس را در سينه حبس مي كند و در هنگام بازدم عضلات بدن و چهره را آرام و شل مي كند. چنانچه اين تمرين يك يا دو بار و هر بار به مدت ۱۵ دقيقه انجام گيرد تاثير زيادي در كاهش اضطراب و افزايش تمركز خواهد داشت. 

    ورزش:

    انجام ورزش به طور منظم و مداوم موجب سلامت جسماني، كاهش اضطراب و فشاررواني و افزايش عزت نفس مي شود. اگر برنامه ورزشي نداريد، لااقل به پياده روي در صبح زود بپردازيد و اين كار را سه بار در هفته انجام دهيد. نوع ورزشي كه انتخاب مي كنيد بايد متناسب با علاقه و توانايي شما باشد. ورزش هايي مانند دويدن، شنا كردن و به ويژه يوگا در كاهش اضطراب و افزايش تمركز تاثير چشم گيري دارند.

    تغذيه: 

    مصرف ويتامين ها به ويژه ويتامينهاي گروه B در كاهش اضطراب تاثير بسزايي دارند و مي توانيد براي تاؤمين آنها در بدن از ميوه و سبزي تازه استفاده كنيد. يكي از عواملي كه موجب كاهش تمركز در انسان مي شود، هايپوگليسمي (كاهش قندخون) است، براي جلوگيري از آن از قندهاي طبيعي مانند خرما، كشمش، انجير، عسل و مانند آن استفاده كنيد و ازپرخوري بپرهيزيد، زيرا باعث تجمع خون در اطراف گاه گوارش مي شود و تمركز را كاهش مي دهد.

 

 




تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط موسی الرضا پوررحمانی

 

چگونه دانش آموزان را به يادگيري تشويق کنيم؟

تشويق دانش آموزان به فراگيري و رسيدن آنها به سطوح بالاتر چالشي براي بسياري از معلمان تبديل شده است. معلماني که آموختن را تشويق مي کنند،(هدف آنها) تربيت افرادي است که بهتر تحصيل کنند و براي آينده آماده شوند. براي تشويق يک دانش آموز براي يادگيري، معلمان بايد وقت اضافه صرف کنند و هر دو(دانش آموز و معلم) در داخل و خارج از کلاس تلاش کنند.
در ادامه به نحوه تشويق دانش آموزان براي يادگيري مي پردازيم.
دستورالعمل ها
گام اول:
انتظارات بالايي را براي دانش آموزان تنظيم کنيد. انتظارات معلمان دانش آموزان را براي رسيدن به موفقيت تحت فشار قرار مي دهد. آنچه که از دانش آموزان انتظار داريد در ابتداي سال به آنها بگوئيد. اهدافتان را از طريق نوشتن و آويختن در کلاس به آنها اعلام کنيد.
گام دوم:
روشهاي آموزشي خود را زمان به زمان تغيير دهيد. دانشجويان بهترين پاسخ را به يک طيف گسترده اي از روشهاي تدريس از خود نشان مي دهند. تغيير روشي که شما ارائه مي دهيد سخنراني ، نمايش ها ، يادگيري مشارکتي و يادگيري اکتشافي است. اين کمک مي کند تا علاقه و توجه دانش آموزان در طول کلاس حفظ شود.
گام سوم:
ازعلاقه شخصي دانش آموزان براي توضيح يک ايده استفاده کنيد. به دانش آموزان توجه کنيد و در مورد موضوعاتي که آنها را تحريک مي کند يادداشت برداريد.
فعاليت هايي را طرح ريزي کنيد که اهداف تدريس شما را با علاقه مندي هاي آنها ( دانش آموزان ) مرتبط سازد.
گام چهارم:
به دانش آموزان ياد دهيد تا به کارهاي کلاسي و زندگي خصوصيشان اهداف تنظيم کنند. اين مهارت به آنها درکلاس و در مدرسه و در آينده شغلي شان کمک مي کند.دانش آموزاني که داراي هدف خوب، تنظيم زمان مهارت هاي توسعه عالي، مديريت و مهرتهاي سازماني دارند.
گام پنجم:
آنچه که دانش آموزان در حال حاضر بايد در مورد موضوع بدانند ارزيابي کنيد. قبل از شروع آموزش در مورد يک موضوع ، جلسه را با يک پرسش و پاسخ در مورد موضوع شروع کنيد. آنچه که شما از جلسه کلاس فهميديد براي تعيين نقطه شروع کلاس بکار ببنديد.
در حال آموزش ، به دانش آموزانتان نگاه کنيد اگر آنها بي حوصله بودند يا اشتباه داشتند سئوالاتي را براي سنجش از آنها بپرسيد. اگر آنها اطلاعات را فهميدند. اطلاعات مشکل و پيچيده را براي دانش آموزانيکه موضوع را درک نکرده اند، مرور کنيد.
گام ششم:
تکاليف کلاسي و آزمونها را در يک شيوه به موقع درجه بندي کنيد. براي دانش آموزان فرصت تلاش بيشتري را بدهيد، تا آنها به مرور مقالات ونوشته ها و تصحيح اشتباهات خود قبل از آزمون اصلي بپردازند.
به دانش آموزاني که خوب کار کردند تبريک بگوئيد و آنهائيکه در حد استانداردها نبودند تشويق کنيد. تکاليف کلاسي دانش آموزان را مورد انتقاد و نکوهش قرار ندهيد

 




تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط موسی الرضا پوررحمانی

 

 

خلاقیت دانش آموزان و موانع آن

 

هر چند خلاقیت یک توانایی همگانی است و همه ی انسان ها کمابیش از آن برخوردارند، اما افراد ی که خلاقیت بالایی دارند و به عنوان افرادی خلاق شناخته می شوند، دارای خصوصیات شخصیتی و رفتاری ویژه ای هستند که به وسیله ی این خصوصیات می توان آن ها را از سایر افرادی که از خلاقیت کم تری برخوردار هستند ، تشخیص داد. فایده ی اصلی آشنایی با ویژگی های افراد خلاق این است که می توانیداز آن ها به عنوان الگوهای رفتاری برای ایجاد و پرورش رفتارهای خلاقانه در کودکان استفاده کنید

خصوصیات دانش آموزان خلاق

§         دانش آموزان خلاق اغلب با آب وتاب حرف می زنند.

§         جزییات را می‌گویند و رفتارهایشان را به نمایش می‌گذارند.

§         می‌خواهند مطرح شوند.

§         دنبال سوژه می‌گردند تا برنامه ریزی بکنند.

§         دقت و توجه شدید در گوش دادن ، مشاهده کردن یا انجام دادن کاری

§         استفاده از قیاس در صحبت کردن

§         ابراز هیجان در اثر یک اکتشاف

 عادت به پرسیدن سوال و آزمودن نتایج  - یادگیری از روی ابتکار شخصی  - عادت به گلچین و وارسی منابع مختلف (کتاب، تلویزیون، سوال از استاد، رایانه و...) 

§         صداقت و میل شدید به اطلاع یافتن از امور

§         طرح سوالات عجیب و غیر معمول بالاتر از سطح علمی و سن دانش آموزان

§         نگاه کردن با دقت به اشیا

اشتیاق در صحبت کردن در مورد کشفیات دیگران  - مستقل عمل کردن و حس استقلال طلبی بالا  - شور و نشاط و مشغولیتهای شدید جسمانی

§          ادامه کار بعد از تمام شدن وقت (نقاشی کردن بعد از زنگ تفریح ، گوش دادن به موسیقی و ...)

§         دقت نظر فوق‌العاده و الگو برداری در نگاهها

§         استفاده از نظرات و اشیا برای دستیابی به یک هدفی معین

 پی بردن به روابط در اموری که به ظاهر از هم بی‌ارتباطند. - طرح رابطه‌ها مانند اینکه وقتی برف آب می‌شود رنگ سفید آن کجا می‌رود. - میل به اطلاع یابی و کشف احتمالات

§          علاقه مندی به چیستان و معماها و یافتن پاسخشان

§          فکر کردن به چیزی که در تلویزیون ، رایانه و سایر رسانه‌ها نشان داده می‌شود.

§         استفاده از اکتشاف یا تجربه

§         بررسی و مطالعه الگوهای اختراعی دانشمندان

 مطالعه خاطرات و سخنان دانشمندان و بزرگان - معاشرت و صحبت با بزرگان و دبیران و احساس لذت از این صحبتها
دست کاری روابط ریاضی برای ایجاد رابطه جدید - علاقه‌مندی به فشرده‌سازی و خلاصه‌نویسی مطالب

موانع خلاقیت دانش آموزان

- تاكيد  زياد بر   نمره ي  دانش آموز  به عنوان  ملاك  خوب  بودن

اين مسئله   يكي از  شايع ترين  موانع  رشد  خلاقيت  در  دانش  آموزان  به  شمار مي رود.  هنگامي  كه دانش  آموز احساس   كند ، تنها ، چيزي   اهميت  بيشتري   دارد  و در ارزيابي  ها ملاك  خوب  بودن  شمرده مي  شود ،  نمره  بالاست  و نه چيز  ديگر ، در نتيجه  كسب  نمره ي  بيشتر  به خودي  خود براي وي  حكم   مهم ترين   هدف  را  پيدا مي كند  و بنابراين  او تنها   در جهت   به دست آوردن  آن مي كوشد . در چنين جوي  تلاش  براي   خلاقيت  و نوآوري  براي  دانش  آموز  معنايي  نخواهد  داشت .

2- روش  هاي  تدريس  سنتي  و مبتني  بر معلم محوري

به كارگيري  افراطي روش هاي سنتي كه در آنها  غالبا  معلم نقش  محوري  را در كلاس  ايفاء مي كند  و بيش تر مبتني  بر  سخن راني  و استفاده از مهارت هاي  كلامي   است ، سبب مي  شود  دانش  آموز  در فرآيند  تدريس  و يادگيري  و ايفاي  يك  نقش  فعال  فرصت  مشاركت  كم تري  را پيدا كند.دانش  آموزي  كه  در اين  نوع  سيستم تحصيل  مي كند  مجالي  براي  بروز  استعداد هاي  خلاق  نمي  يابد  و  به تدريج  تحرك  و پويايي خود را از دست  مي  دهد.

 3- عدم  شناخت  معلم  نسبت  به خلاقيت

در بسياري  از موارد  آشنا نبودن  معلم  يا مربي  با شيوه هاي  پرورش  خلاقيت  دانش آموزان  خود به تنهايي  يك مانع  بزرگ  در اين زمينه محسوب  مي  شود .معلمي  كه شناخت  صحيحي از ماهيت  خلاقيت ،موانع  و روش  هاي  پرورش  نداشته  باشد، بديهي  است  نه تنها  نمي  تواند  اقدامي  براي   بروز  استعداد هاي  خلاق   دانش  آموزان   خود در كلاس   انجام دهد ، بلكه  ممكن است  ناآگاهانه  و به مرور  زمان   كلاس  درس   خود را  به محيطي  تبديل  كند  كه در آن  خلاقيت  دانش  آموز سركوب مي شود.

4-فقدان  حداقل  امكانات  لازم  براي  انجام   فعاليت هاي خلاق  دانش  آموزان

 هر چند  بسياري  از  فعاليت هاي  خلاق  نيازمند  هزينه ها  و امكانات خاصي  نيست  و  اغلب  آن ها  با اندكي   تغيير  در روش  هاي   تدريس   و استفاده  بهينه  امكانات   و  فضاي  آموزشي  موجود  در  مدارس  قابل اجراست ، اما  گاهي  فقدان  اين حداقل  امكانات   لازم  سبب  مي شود كه انجام برنامه هاي  پرورش  خلاقيت در كلاس  و مدرسه  با مانع  يا  شكست  روبه  رو  شود .اين كمبودها  در بسياري   از موارد  تاثيري  مخرب  بر علاقه  و انگيزه ي  دانش  آموزان  براي شركت  در اين برنامه  ها مي  گذارد.

5- اهداف  و محتواي  كتاب هاي  درسي

 موضوع   اهداف  و محتواي  درسي  مبحثي  بسيار  گسترده  است  و از جوانب  مختلف  قابل  بررسي  مي باشد ، اما در   اين جا  تا اين حد  بدان اشاره  مي شود  كه چنان  چه  در يك  نظام  آموزشي  كتاب  درسي  به عنوان  مهم ترين  و تنها  منبع  تدريس  و آموزش  مورد استفاده   قرار گيرد  و در عين حال  در ميان  اهداف  و محتواي آن چيزي  به عنوان  پرورش  خلاقيت  منظور  نشده باشد،مسلما دانش آموز آزادي عمل و توانايي  لازم را نخواهد داشت  كه پا را  از چهارچوب كتاب درسي  خود  فراتر  بگذارد و در نتيجه  او مي  آموزد  تا صرفا  در محدوده  كتاب  درسي  خود بينديشد و نه بيش تر.  

6-عدم  توجه  به تفاوت هاي  فردي  دانش آموزان

در نظر  نگرفتن اين واقعيت  كه هر دانش آموز  در عين  اشتراكاتي  كه با ساير  دانش  آموزان ديگر دارد ،يك انسان  منحصر به فرد  است  و داراي  استعداد ها ،علايق  و كشش هاي  ويژه ي خود  نيز  مي باشد، سبب مي   گردد  معلم  ديد  و نگرشي  يكسان   نسبت  به همه ي دانش آموزان   داشته باشد ، اين نوع  نگرش  در حوزه ي پرورش  خلاقيت  يك مانع  اساسي  محسوب  مي  شود  و به ويژه  سرخوردگي  دانش آموزان  خلاق  را به دنبال  خواهد داشت .

7-عدم  پذيرش   ايده هاي  جديد

عادت  به تفكرات كليشه اي ،راه حل هاي  معمولي  و تجربيات  تكراري  مي تواند  سبب  پديد آمدن  نوعي  ديد  انتقادي  در معلم  و دانش آموزان  در كلاس  هاي  درس  شود  كه مي  توان  آن را  روحيه ي عدم  پذيرش  ايده هاي  جديد  ناميد .

براي  دانش آموزي كه  از  تفكري   خلاقي  برخوردار  است  و ميل  به خلق  ايده هاي نو  و غير معمول  دارد، بسيار  مايوس  كننده  خواهد بود  كه  ايده ها و افكارش   به خاطر  غير معمولي  بودن  مورد  بي  توجهي  معلم  يا دانش  آموزان   قرار گيرد.

اين دانش آموزان به تدريج  تحت تاثير   نظر جمع ،ممكن است  نوگرايي  و اين  نوع  تفكر  خود را دال  بر  وجود  ضعف  يا  مشكلي  در خود  تلقي  كند .احساس  غير  عادي   بودن  در بسياري  از  دانش  آموزان  خلاق  ناشي  از وجود  يك  چنين  جوي  در كلاس   است كه  در نهايت  به خود  سانسوري  منتهي  مي شود.

8- ارائه ي  تكاليف  درسي  زياد  به دانش آموزان

معمولا  انجام  تكاليف درسي  بخش  عمده اي   از وقت  دانش  آموزان  را به خود  اختصاص  مي  دهد.در مواردي  كه به دانش  آموز  تكاليف  زيادي  داده  مي شود  و او ناچار  مي  شود  همه ي توان و انرژي  فكري  خود  را براي  انجام  آن  تكاليف  صرف  كند ، در  نتيجه  ديگر فرصت  و هم چنين  توانايي  چنداني  براي   پرداختن  به فعاليت  هاي  ديگر  نخواهد داشت . به علاوه  از آنجا  كه  غالبا  انجام  زياده از حد   تكاليف  درسي  براي  دانش  آموزان  چندان  خوشايند   نيست ،اين موضوع  مي تواند  سبب  بي  علاقگي  و بي  ميلي  آن ها  نسبت  به فعاليت  هاي  ديگر  از جمله  فعاليت هاي  خلاقانه  كه غالبا  نيازمند  آرامش  فكري  و رواني  است ،گردد.

9-  استهزاء و تمسخر  به  خاطر  ايده  يا نظر اشتباه

در كلاس  هاي  درس   زياد اتفاق  مي افتد  كه دانش  آموزي  به دليل  مطرح كردن  يك  نظر اشتباه  يا ايده اي  نادرست  يا عجيب  و غريب  از  طرف  معلم  يا  دانش  آموزان  هم كلاسي  خود  مورد  تمسخر  و استهزاء  قرار گيرد.

براي  دانش  آموزي  كه گرايش  هاي  خلاقانه دارد، اين نوع  برخورد  ديگران  حكم  توبيخ  و تنبيه  را دارد.در نتيجه  احتمال  دارد  اين دانش  آموز  به تدريج  بياموزد  كه ايده هاي  خود را  از  ترس  اين كه  ممكن است  اشتباه  باشد  و مورد استهزاي  سايرين  قرار گيرد ،اساسا به  زبان  نياورد  و آن  را در  درون خود  سركوب  كند.

 




تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط موسی الرضا پوررحمانی

قرن هفدهم، سرآغاز تحولي عظيم در انديشه بشري است. ديدگاه جهان به مثابه ماشين جايگزين نگاه مسيحي به جهان شد. همه چيز تحت سيطره ماشين درآمد و اين مساله تا آنجا گسترش يافت كه انسان را نيز در برگرفت. در گسترش چنين ديدگاهي، نقش دكارت در مقام موسس فلسفه جديد غيرقابل انكار است. او كه سمبل انتقال از دوره رنسانس به عصر نوين علم به شمار مي‌آيد، انديشه ماشين‌گرايي ساعت‌گونه را درباره انسان به كار بست و به اين ترتيب عنوان موسس روان‌شناسي نوين را از آن خود كرد. 

در اين مقاله ابتدا درباره سيطره روح ماشين‌گرايي سخن خواهيم گفت، سپس به جايگاه دكارت در گسترش اين ديدگاه نظر خواهيم افكند. در پايان نيز به بررسي و تحليل مساله نفس و بدن و ارتباط آن با ماشين‌گرايي قرن هفدهم خواهيم پرداخت.

جهان به مثابه ماشين : قرن هفدهم را مي‌توان قرن سيطره ماشين ناميد. اختراع انواع ماشين و توسعه و تكامل آنها موجب شد بسياري سخن از روح ماشين‌گرايي به ميان آورند. مقصود از چنين اصطلاحي اين است كه جهان هستي همچون ماشين بزرگي در نظر گرفته مي‌شد كه حركات آن منظم، قانونمند و قابل پيش بيني بود. منشأ چنين نگاهي را مي‌توان در آراي گاليله و نيوتن جستجو كرد. اين دو دانشمند در تبيين ماهيت جهان بر اين عقيده بودند كه ماهيت جهان چيزي جز ماده نيست و تنها ويژگي اصلي ماده حركت است. ماده خود از ذرات مجزايي تشكيل شده است كه اين ذرات همچون توپ‌هاي بيليارد بر اثر تماس بر يكديگر تاثير مي‌گذارند. در كنار چنين ديدگاهي نسبت به جهان، مشاهده و آزمايش به عنوان بنيان علوم در نظر گرفته شد. مشاهده و آزمايش مستلزم اندازه‌گيري (measurement) بود و در واقع تلاش شد همه امور و مقولات حتي امور كيفي نيز به صورت كمي‌ مورد بررسي قرار گيرند.

چنان‌كه پيش از اين بيان شد در قرن هفدهم دانشمندان تلاش كردند همه‌ جنبه‌هاي جهان ماشين را اندازه‌گيري كنند. در اين ميان تعبيري در ميان عالمان و دانشمندان رايج شد كه مفهوم جهان ماشيني را بيش از پيش آشكار مي‌كرد. جهان ساعت‌گونه تعبيري است كه بسياري از دانشمندان قرن هفدهم همچون رابرت بويل(Robert Boyle) يوهانس كپلر(Johannes kepler) و رنه دكارت (Rene Descart)  براي توصيف جهان به كار بردند. در قياس ميان جهان و ساعت، چنين نتيجه‌ گرفتند همان‌گونه كه نظم ساعت توسط سازنده آن در ساعت تعبيه مي‌شود، به همان شكل نظم جهان توسط خداوند در آن تعبيه شده است. بدون شك چنين نگرشي با الهيات مسيحي سر سازگاري نداشت. دليل اين امر نيز كاملا آشكار است، زيرا اگر نگوييم در چنين ديدگاهي خداوند به طور محترمانه كنار گذاشته مي‌شود با نگاه‌خوشبينانه مي‌توان گفت ناظم جايگزين خالق مي‌شود و اين مساله به هيچ عنوان براي مسيحيت قابل قبول نبود.

استفاده از انديشه ساعت درباره جهان 2 انديشه ديگر را نيز به دنبال خود داشت:

1-‌ انديشه جبرگرايي (determinism): انديشه‌اي كه بر اساس آن هر پديده و رويدادي بر اساس رويدادهاي گذشته خود قابل تبيين است. در واقع در انديشه جبرگرايي حركت تمامي  پديده‌هاي جهان هستي از طريق قانون عليت تبيين مي‌شود.

2- انديشه كاهش‌گرايي (reductionism):  انديشه كاهش‌گرايي كه گاهي از آن به عنوان تحويل‌گرايي نيز ياد مي‌شود، روش تجزيه و شرط اعتقاد به علم در نظر گرفته شده است. چنين ديدگاهي بر اين موضوع دلالت دارد كه درك جهان فيزيكي همچون فهم ساعت مستلزم تجزيه آن به اجزاي سازنده‌اش (مولكول‌ها و اتم‌ها) است.

انسان به مثابه ماشين: هنگامي‌كه سخن از جهان ساعت‌گونه به ميان آمد، برخي بر آن شدند كه انسان را نيز در قالب يك ماشين مورد تجزيه و تحليل قرار دهند. به تعبير دكارت «اين قبيل افراد بدن انسان را به عنوان ماشيني آفريده شده به دست خداوند تلقي خواهند كرد كه در قياس با ماشين‌هاي اختراعي بشر از نظمي ‌برتر برخوردارند و بخوبي قادرند حركت‌هايي بس تحسين‌آميز انجام دهند». نخستين و مهم‌ترين ثمره چنين نگاهي به انسان، به كار بردن روش‌هاي آزمايشي و كمي‌ درخصوص انسان بود. مسلماً نقش دكارت در ترويج چنين نگاهي قابل تأمل و سزاوار بررسي است.

رنه دكارت [1650 - 1596]: نقش بي‌بديل دكارت در تاريخ انديشه بشري تا بدانجاست كه بسياري همچون هگل او را      «آغازگر راستين فلسفه جديد» مي‌دانند. تأثير انديشه‌هاي دكارت در حوزه‌هاي مختلف علوم امري غيرقابل انكار است. او تلاش كرد مرز پژوهش علمي  را با الهيات  (Theology) مشخص و جدا كند. دكارت بر اين اعتقاد بود كه سيطره الهيات در قرون وسطي موجب شده بود تعصب بر فضاي علوم سايه افكند و موجب توقف رشد علوم شود. از سوي ديگر مرجعيت قرار گرفتن برخي از دانشمندان همچون ارسطو و توماس آكويناس آفتي بود كه حيات علم را تهديد مي‌كرد. ثمرات انديشه‌هاي دكارت در علوم مختلف از فلسفه گرفته تا اخلاق و مكانيك كاملاً آشكار و بديهي است. لكن  در اين ميان نقش دكارت در تأسيس روان‌شناسي نوين چندان مورد توجه واقع نشده است. فرمان لوميس مولي در كتاب تاريخ روان‌شناسي در بيان جايگاه دكارت چنين مي‌نويسد:

«
همين قدر مي‌گوييم كه روان‌شناسي اين فيلسوف خاصه در كتاب انفعالات نفس، نوعي انسان‌شناسي انضمامي ‌شايان تحسين و براستي تحقيقي جامع راجع به روان‌شناسي فيزيولوژيكي است كه تأثير عظيمي‌ داشته است و چون تلخيص آن تقريباً محال است، جا دارد مورد بررسي عميق قرار گيرد

مسأله نفس و بدن

رابطه نفس (Soul) و بدن (Body) [كه گاهي از آن به عنوان رابطه ذهن (Mind) و بدن نيز ياد مي‌شود] همواره يكي از بحث‌انگيزترين مباحث تاريخ انديشه بشري بوده است. همواره اين سوال در ميان فيلسوفان و انديشمندان مطرح بوده كه آيا ذهن و بدن دو امر جدا و به تعبيري مفارق هستند يا اين‌كه اين دو در تعامل با يكديگر به سر مي‌برند؟

موضع غالب پيرامون اين مسأله، نگرش دوگانه گرايي (dualism) بوده است. طرفداران اين ديدگاه معتقد بودند نفس و بدن ماهيتاً از يكديگر متمايز هستند و به تعبيري طبيعتي متفاوت از يكديگر دارند. البته همچنان اين سوال در اذهان تداعي مي‌شود كه با وجود مستقل بودن آيا رابطه‌اي ميان اين دو به لحاظ تأثير و تأثر وجود دارد؟ تا پيش از دكارت اين نكته پذيرفته شده بود  كه رابطه‌اي يك طرفه ميان نفس و بدن وجود دارد. در اين ديدگاه نفس به بازگيري تشبيه مي‌شد كه عروسك خيمه شب بازي او بدن بود و در واقع چنين تشبيهي نشان مي‌داد تاثير اصلي از سوي نفس بر بدن است. اما در اين ميان دكارت ديدگاهي متفاوت برگزيد. او در عين حال كه بر نگرش دوگانه‌انگارانه تاكيد مي‌كرد و ذهن و بدن را دو جوهر متفاوت در نظر مي‌گرفت، لكن تعامل دو سويه و متقابل آن دو را مدنظر قرار داد. در كتاب تاريخ روان‌شناسي نوين اهميت كار دكارت چنين مورد توجه قرار گرفته است كه:

«
دكارت نخستين كسي بود كه نسبت به مساله ذهن  بدن رويكردي را ارائه كرد كه به موجب آن يك دوگانه نگري فيزيكي  رواني صرف را مركز توجه قرار مي‌داد. او با اين اقدام توجه را از مفهوم انتزاعي روح به مطالعه ذهن و اعمال ذهني معطوف داشت. در نتيجه روش‌هاي بررسي، از تحليل‌هاي مابعدالطبيعي به مشاهده عيني تغيير يافت، در حالي‌كه شخص درباره وجود روح تنها مي‌تواند به حدس و گمان بپردازد، ذهن و فرآيندهاي آن را مي‌توان مشاهده كرد

در تحليل ديدگاه دكارت مي‌توان چنين گفت كه نفس و بدن به عنوان ذوات جداگانه فاقد هر گونه شباهت كيفي با يكديگر هستند. بدن امري مادي است كه ويژگي اصلي آن امتداد (extension) است و در نتيجه فضا اشغال مي‌كند. از سوي ديگر، بدن به ماشيني پيچيده تشبيه شد. در تفكر دكارت كاركردهاي فيزيكي بدن همچون هضم، گردش خون، احساس و حركت براساس اصول ماشيني قابل تبيين است. گفته شده است دكارت اعضاي بدن را با پيكره‌هايي كه در با‌غ‌هاي سلطنتي ديده بود، انطباق مي‌داد. براي مثال اعصاب بدن را همچون لوله‌هايي كه آب در آن جريان دارد تشبيه مي‌كرد و يا عضلات و تارهاي عضلاني را مانند موتورها و فنرها در نظر مي‌گرفت. با چنين توصيفاتي او بر آن شد قوانين فيزيك و مكانيك را كه برجهان فيزيكي اعمال مي‌شد، در مورد بدن نيز به كار گيرد.

نگاه ماشيني به بدن در كالبد شكافي بدن حيوانات از سوي دكارت كاملاً آشكار است. او معتقد بود حيوانات موجوداتي خودكار و فاقد روح هستند. فقدان روح موجب فقدان احساس دروني (feeling) است. به همين دليل گفته شده است كه دكارت پيش از آن‌كه داروي بيهوشي وجود داشته باشد، حيوانات زنده را كالبد شكافي مي‌كرد و ناله و فرياد آنها را جز صداي خش خش حركت آب و ارتعاشات ماشين چيز ديگري تلقي نمي‌كرد. اما در اين ميان مساله نفس مساله اي متفاوت بود. نفس از نگاه دكارت جوهري غير مادي است كه ويژگي آن انديشيدن (thinking) است. رابطه نفس با بدن رابطه تاثير و تاثر است. براي مثال هنگامي‌كه ذهن [نفس] تصميم مي‌گيرد از نقطه‌اي به نقطه ديگر حركت كند، اين تقسيم به وسيله اعصاب و عضلات بدن به مرحله اجرا در مي‌آيد. به همين ترتيب هنگامي‌كه بدن بر اثر نور يا گرما تحريك مي‌شود، ذهن اين داده‌ها(data)  را شناسايي و تفسير كرده پاسخ مناسب را تعيين مي‌كند. حال اين سوال مطرح مي‌شود كه اگر رابطه نفس و بدن بر مبناي تعامل و تاثير متقابل است، اين امر در كجا رخ مي‌دهد. دكارت معتقد بود نقطه تعامل در داخل مغز جاي دارد و آن جسم صنوبري (Pinal body) است. دكارت در بيان علت چنين انتخابي معتقد بود نقطه تعامل نفس [ذهن] و بدن بايد در داخل مغز قرار داشته باشد به اين دليل كه احساس بيروني (sensation) ابتدا به مغز منتقل مي‌شود و حركت نيز از مغز سرچشمه مي‌گيرد. اما دليل انتخاب جسم صنوبري اين بود كه اين بخش از مغز است كه در دو نيمكره منقسم و تكرار نشده و در واقع منفرد و يكپارچه است. دكارت معتقد بود آنچه در لوله‌هاي عصبي جريان دارد، روح حيواني (animal spirit) است كه بر جسم صنوبري مغز اثر مي‌گذارد و نفس از چنين اثري، احساس را به وجود مي‌آورد. در واقع يك حركت كمي‌ به وسيله بدن، كيفيت ذهني محض [احساس] را به دنبال دارد.

از نكات قابل توجه در مبحث مربوط به روان‌شناسي دكارت، تقسيم‌بندي تصورات است. دكارت معتقد بود كه در تصوراتي كه انديشه آدمي ‌وجود دارد، بر 3 قسم‌اند:

1- تصورات تجربي: حسي كه گاهي از آنها به عنوان تصورات خارجي نيز ياد مي‌شود. به اعتبار اين‌كه از خارج وارد شده‌اند

2- تصورات جعلي: تخيلي كه اين تصورات هر چند داراي منشاء خارجي هستند، ولي عيناً از خارج وارد نشده‌اند؛ همانند تصور كوه طلا

3-‌ تصورات فطري: ويژگي اين تصورات اين است كه نه مانند تصورات حسي منشاء خارجي دارند و نه به وسيله ذهن جعل شده‌اند، بلكه از نفس [يا همان ذهن] نشات گرفته‌اند.  از جمله اين تصورات  مي‌توان به تصور خدا، اشياء، رياضي و مفهوم كمال اشاره كرد.

اهميت تصورات فطري از آن جهت است كه دكارت معتقد است علم منشاء فطري دارد. دكارت در بررسي و تقسيم‌بندي تصورات دقت فراواني داشته است، اما در مقابل توضيح و تبيين آنها از دقت او كاسته شده و سهم تصورات فطري به مراتب بيش از تصورات تجربي در نظر گرفته شده است. دكارت در جايي مي‌گويد: گاهي به نظر من مي‌رسد كه همه چيز فطري است.

 

 




تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط موسی الرضا پوررحمانی
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 47
بازدید کل : 24357
تعداد مطالب : 92
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1



Alternative content